عسل مامان و بابا
سلام دختر گلم.ببخشید مامانی دیر میاد تا برات بنویسه اخه مامان سرش شلوغه .... ایمپن چند روزه مامان محترم حالش خوب نبود و من همش مواظبش بودم.مامان محترم میخواست خشگل تر بشه واسه همین رفت عمل کرد.من و بابایی اومدیم مواظبش.قربونت برم من من صدای قلبت و شنیدم دوباره خودم تو مطب دکتر صدات و پیدا کردم با دستگاه................بعدشم رفتیم سونو با بابایی تو رو دیدم خیلی بزرگ شدی عزیز دلم......من و بابایی رفتیم برای اتاقت فرش خریدیم مطمعنم ببینی خوشت میاد عزیزم . چند روز پیش تولد عمو امیر بود بهش گفتم تو دختری کلی خوشحال شد. عزیز دلم مواظب خودت باش اینجا همه چشم به راهتن ...
نویسنده :
ازاده
12:05